به گزارش مشرق، کشوری پهناور با قومها و نژادهای مختلف همچون ایران، میتواند منبعی غنی برای سازندگان فیلمها و به خصوص مجموعههای تلویزیونی باشد چرا که مخاطبان میلیونی قاب کوچک را از یکسو با جذابیتهای استانهای مختلف و از سوی دیگر با فرهنگ و رسوم آنان آشنا میسازد.به همین خاطر هم شبکههای مختلف با ساخت سریالهای گوناگون در این مسیر قدمهای زیادی برداشتهاند که در ادامه به نمونههایی از آن میپردازیم.
نصفجهان: محبوب سازندگان مجموعههای تلویزیونی
اگر بخواهیم از میان استانهای کشور تنها یکی را نام ببریم که بیشترین توجهات از سوی نویسندگان فیلمنامه و کارگردانها به آن شده، به اصفهان میرسیم. شهری با فرهنگی غنی و آثار معماری خیرهکننده که همهساله گردشگران بسیاری را مجذوب خویش میکند. هنرهای نمایشی هم در این شهر سابقهای طولانی داشته و در این زمینه پیشتاز به حساب میآیند. مجموعه تلویزیونی قصههای مجید به کارگردانی کیومرث پوراحمد یکی از شاخصترین کارهای تلویزیونی پس از انقلاب با محوریت این شهر تاریخی است که توانست مخاطبانی میلیونی در سراسر کشور را پای تلویزیونها بنشاند.
هوشنگ مرادیکرمانی قصههای مجید را در فضای زادگاه خود (کرمان) نوشته و پوراحمد برای سازوکار کردن آن با اصفهان کار نسبتا دشواری را پیش روی داشته است. در واقع کرمان و اصفهان دو فرهنگ غنی کشورمان هستند که هر یک شاخصههای خود را دارند و پوراحمد با زیرکی نقاط مشترک این دو را یافته است. این دو شهر با توجه به نیمهکویریبودنشان مردمان سختکوشی دارند که در قصههای مجید در قهرمان آن (مجید) به بهترین شکل ممکن متبلور شده است. سختکوشی و سماجت برای رسیدن به هدف مهمترین وجه از شخصیت مجید است که در 11 داستان به اشکال مختلف به چشم میخورد که گاه این سماجت باعث پیشرفت مجید شده و گاه به یک سوءتفاهم بزرگ تبدیل میشود.
شناخت دقیق و عمیق فیلمساز از شهر خود و مردمانش به قصههای مجید رنگی از واقعیتزده و ضیافتی دلنشین را خلق کرده است. رمز محبوبیت و ماندگار شدن آن در گذر زمان نیز در همین واقعگرایی آمیخته با تخیل نهفته که تماشای بازپخش چندبارهاش را نیز قابلتحمل میسازد. شخصیت بیبی هم نمونه یک زن خانهدار اصیل این شهر است که نوهاش را با همه خرابکاریها و دردسرهایش دوست داشته و غمی بزرگ ناشی از مرگ نابهنگام دختر و دامادش (پدر و مادر مجید) در چشمانش موج میزند.
پس از پوراحمد به کارگردان خوشقریحهای به نام امرالله احمدجو برمیخوریم که او نیز زاده اصفهان است. این کارگردان خوشذوق پس از موفقیت روزی روزگاری دورخیزهایی برای تکرار موفقیت آن در مجموعههای تفنگ سرپر و پشت کوههای بلند کرد که هریک بنا به دلایل مختلف به نتیجه دلخواه نرسیدند که مهمترین دلیل آن همین باورپذیری بود.
حسن فتحی هم که علاقه زیادی به فرهنگهای مختلف بهخصوص فرهنگ تهران قدیم نشان داده، در مجموعه تلویزیونی زایندهرود به اصفهان رفته و قصه جذاب و تکاندهندهاش را در بستر این شهر تاریخی روایت کرده است. فتحی در این مجموعه بیشتر از فرهنگ به سراغ معماری سنتی شهر رفته و لوکیشنهای خود را بر این اساس انتخاب کرده است که نمونه شاخص آن را در خانه پدر مقتول (مسعود مصیب) شاهد هستیم. در این میان تنها چند شخصیت مانند: فرهاد و همسرش در کنار جواهر و پهلوان بهزاد مصیب، رگههای کمرنگی از خصوصیات فرهنگی این منطقه را داشته و بقیه تنها در حد یک تیپ باقی میمانند. از سوی دیگر فتحی از خود شهر نیز به مثابه یک شخصیت بهره گرفته و ماجراهای تلخ زندگی مشترک مادر مهران و پدرش را که در نهایت به مرگ غریبانه پدر مهران میانجامد به آن پیوند زده است. در کنار اینها باید به تولیدات تلویزیونی مرکز اصفهان هم اشاره کرد که اغلب درونمایه کمدی داشته و وجوه سرگرمکننده پررنگی دارند. برای مثال میتوان به سریال کارآگاه رشید با بازی قدرتالله ایزدی و آقای گرفتار با محوریت حسن اکلیلی اشاره کرد که هردوی آنها بشدت متکی بر این دو نفر بوده و روی آنها برای جذب مخاطب حساب بخصوصی باز کرده بودند. از خصوصیات این دسته از کارهای تلویزیونی میتوان به فیلمبرداری در محلههای مختلف اصفهان و استفاده پررنگ از لهجه یاد کرد، در حالی که در آنها شخصیتها جایشان را به تیپ دادهاند. با این همه این دسته از آثار با توجه به درونمایه کمدی خود، مخاطبان خاصی داشته و هنگام پخش از شبکههای سراسری، آنان را به سمت خود جلب کردند. مجموعه تلویزیونی روزهای بیقراری به کارگردانی کاظم معصومی تازهترین نمونه در این رابطه است که تماما در شهر اصفهان تصویربرداری شده و در نهایت کیفیت متوسطی داشته است.
شمال ایران و تنوع آثار
استانهای گیلان و مازندران با توجه به پیشینه غنی فرهنگیشان میتوانند منبع خوبی برای تولید آثار نمایشی باشند که کارگردانهایی همچون سعید سلطانی و سیروس مقدم در مجموعههای پس از باران و پایتخت به خوبی از آن بهره گرفتهاند. در پس از باران که بخش مهمی از آن در گیلان دهه 30 میگذرد، شاهد قصه جذابی هستیم که فرهنگ بومی منطقه در پسزمینه آن به چشم میخورد. موضوعی کلیدی که روی شخصیتها و پرداختشان هم تاثیر گذاشته که نمونه کامل آن را در شخصیتهایی همچون ارباب سالاری، خانم بزرگ، خانم کوچیک و شهربانو شاهدیم. بویژه ارباب که تا حدودی شبیه به اربابهای فئودال آن سالها از کار درآمده اما سلطانی لایههای دیگری به آن برای تبدیل تیپ به تیپشخصیت اضافه کرده است.
شکل زندگی در خانه اربابی نکته مهم دیگری در این مجموعه است که کمک زیادی به خلق فضای گیلان آن سالها کرده است که نمونه درخشانش در سکانسهای مربوط به آشپزخانه مشاهده میشود. سلطانی زیرکانه به سمت لهجه غلیظ گیلکی نرفته و تنها به آهنگ و ریتم آواها توجه نشان داده است که تقریبا هم در این کار موفق نشان داده است. در این میان بازیگرانی همچون: کیومرث ملکمطیعی، ساقی زینتی و انوش نصر با توجه به اصلیت گیلکیشان موفقتر از بقیه بودهاند. سیروس مقدم نیز در سهگانه پایتخت، شخصیتهای محوری خود همچون: نقی، ارسطو، هما و باباپنجعلی را از خطه مازندران و شهر علیآباد انتخاب کرده و برای هریک از آنها شناسنامه پروپیمانی تدارک دیده است. نقی نمونه نزدیکی به مردم سختکوش و مهربان این خطه است که همه زندگیاش را وقف همسر و دخترانش کرده و به شکل شایستهای هم از پدر پیر و بیمارش نگهداری میکند. در طرف دیگر ارسطویی قرار دارد که علاقه زیادی به خودنمایی داشته و در هر قسمت به لحاظ ظاهری تغییراتی میکند. کلکلهای میان نقی و ارسطو یکی از نقاط قوت پایتختهاست که رنگ و بویی حقیقی داشته و به باور مخاطبان خود مینشیند. بخصوص تند صحبت کردنهای این دو که از شیوه کلامی مردم این منطقه گرفته شده است. مقدم در هر پنج سری پایتخت از رفتن به سمت لهجه غلیظ که درک آن را برای مخاطب عام بشدت سخت میکند، پرهیز کرده و صرفا به آهنگ لهجه مازندرانی بسنده کرده و یکدستی آن را در شخصیتهای مختلف تا حدود زیادی حفظ کرده است. مجموعه تلویزیونی خانهای روی تپه به کارگردانی داریوش یاری که این روزها شاهد بازپخش آن از شبکه دو سیما هستیم، یکی دیگر از سریالهایی است که در گیلان فیلمبرداری شده و شخصیت اصلی آن (رسول) نوجوان سختکوشی است که پس از مرگ پدر تلاش جانانهای را برای راه انداختن خانه قدیمی پدری و اجاره آن به مسافران آغاز میکند. یاری سعی کرده تا لهجه گیلکی کمرنگی به شخصیتهای اصلیاش بخشیده و آنها را از رفتن به سمت غلظت لهجه و در نتیجه سخت شدن ارتباط مخاطب با آن منع کند که در این کار هم موفق بوده است.
یزد شیرین و دوستداشتنی
سالها پیش و در اوایل دهه 60، کیومرث پوراحمد مجموعهای را برای کودکان و نوجوانان کارگردانی کرد که یکی از قسمتهای آن در شهر یزد میگذشت. آلبوم تمبر داستان دو دوست نوجوان است که طی یک سوءتفاهم از یکدیگر دور شده و آلبوم تمبر مشترکی آنها را به یکدیگر متصل میکند. پوراحمد به بهترین شکل از لهجه یزدی و معماری قدیمی و چشمنواز این شهر بهره گرفته و آن را گوشهای از ذهن مخاطبان آن سالهای تلویزیون جای داده است. در دو دهه اخیر سیمای مرکز یزد هم سریالهایی تولید کرده که یکی از آنها با نام هم دوماد بیش از بقیه مورد توجه مخاطبان آنتن سراسری کشور قرار گرفت. داستان چند باجناق که هر یک خصوصیات خاص خود را داشته و از تضاد آنها با یکدیگر شوخیهایی شکل میگیرد که بعضا خوب از آب درآمده و بعضی دیگر تکراری و کاملا کلیشهای بودهاند. استفاده درست از لهجه را میتوان مهمترین نقطه قوت این سریال به حساب آورد که برای مخاطب غیر یزدی میتواند جذابیتهای زیادی داشته باشد.
زبان آذری و حضوری پررنگ در مجموعههای تلویزیونی
در مجموعههای مختلف تلویزیونی همواره شاهد حضور زبان آذری بودهایم که از آن میان تنها چند کار به یاد مخاطبان مانده است. از جمله آنها میتوان به مجموعههای تبریز در مه به کارگردانی محمدرضا ورزی با محوریت جنگهای ایران و روسیه در دوره فتحعلیشاه قاجار، باجناقلار به کارگردانی محمدباقر پیران و شهریار ساخته کمال تبریزی اشاره کرد. باجناقلار یا باجناقها را میتوان موفقترین نمونه در این باب به حساب آورد که کاملا به زبان ترکی ساخته شده و زیرنویس فارسی در کادر پایین آن قرار گرفته است.
داستان سه باجناق با شخصیتهای کاملا متفاوت که هر بار یکی از آنها ماجرایی را خلق کرده و الباقی سعی در حل آن دارند. اولی راننده اتوبوس بین شهری بوده، دومی بنگاه املاک داشته و آخری هم کارمند سادهدلی است که نمیتواند هیچ رازی را از بقیه پنهان نگه دارد! این سریال که در مرکز ارومیه ساخته شده، طنز شیرین و ملیحی دارد که به دل شخصیتهای اصلی کار نفوذ کرده و برای مخاطب دلنشین جلوه میکند. با همه اینها، سری دوم و سوم باجناقلار به دلایل مختلف از جمله ضعف در فیلمنامه موفق به تکرار موفقیت سری نخست که این روزها در حال بازپخش از شبکه آیفیلم است، نشد. شهریار هم به زندگی شاعر بزرگ معاصر (محمدحسین شهریار) از کودک تا کهنسالی پرداخته است. این زبان برخلاف لهجههای اشاره شده در بالا به گونهای است که در صورت ادای دیالوگها به این زبان میبایست زیرنویسی برای آن در پایین صفحه گذاشته شود.
چرا که بخش مهمی از مخاطبان تسلطی بر این زبان نداشته و قادر به درک گفتوگوها بدون زیرنویس نیستند. تبریزی هم در شهریار تنها بخشهای مربوط به اشعار ترکی این شاعر بزرگ را زیرنویس کرده تا هم حال و هوای اشعار حفظ شده و هم مخاطب به درک عمیقی از آنها برسد. در کنار این آثار میبایست به چند مجموعه تلویزیونی استانی هم اشاره کرد که در فضای آذربایجان تصویربرداری شده و بازیگران آن نیز از میان بازیگران آذری زبان انتخاب شدهاند. برای مثال میتوان به مجموعههای باجناقها به کارگردانی باقر پیران اشاره کرد که به ماجراهای شیرین سه باجناق که در خانه پدر همسرشان زندگی میکنند، میپرداخت.
البته کارگردان و نویسنده فیلمنامه میتوانستند وجوه بومی کار را پررنگتر کرده و مخاطب را هرچه بیشتر با فرهنگ منطقه یاد شده آشنا کنند که البته توجه لازم به این امر را نشان ندادهاند.
منبع: قاب کوچک جام جم